شجاعت در نویسندگی یعنی صفحات وبلاگت مثل دفتر خاطرات روزانه ات باشه...
نیست!
شجاعت در نویسندگی یعنی صفحات وبلاگت مثل دفتر خاطرات روزانه ات باشه...
نیست!
نفس رو دیدم و بهارُ با تموم وجودم نفس کشیدم. بهار تکه ای از وجودم بود. خودی که در کوچه پس کوچه های دهه شصت مونده و دلم براش تنگ شده...
+ قراره ببرمش سینما. میخوام مث خودم سینمایی بشه!
دیروز تو مترو بهت فکر میکردم. به درد و دلایی که کرده بودیم. به نگرانیامون. به اینکه باورم نمیشه عروسیته! باورت میشه؟ به اینکه چه خوب...چه خوشحالم...چه خوب که زن خونت میشی...مامان میشی...اینا آرومم میکنه
خدا نکنه برسیم به جایی که فکر کنیم داریم درست عمل می کنیم. خیلی هامون اینطور هستیم. خوشحالیم از طرز فکرمون، از روش زندگیمون، از شکل حرف زدنمون...غافل از اینکه جزو زیانکارترین ها هستیم. چهره بهت زده مون تو اون دنیا دیدنیه!
+ آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟ کسانى که کوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مىپندارند که کار خوب انجام مىدهند. (آیات 103 و 104 اعراف)
+ بازدیدهای زی زی رسید به هزار. ممنون از شما که منو می خونید. زی زی از بازدیدکننده هاش خواهش می کنه با نظراتشون خوشحالش کنند.
بعضی روزها تصمیم می گیرم مثل بقیه مردم شهر بیخیال باشم و انقد حرص نخورم. بیخیال کسایی که راه میرنُ آشغال می ریزن. بیخیال کسایی که از چراغ قرمز رد میشن، الکی بوق میزنن، تند میرن، سبقت می گیرن. بیخیال کسایی که اصول اسلامی رو رعایت نمی کنند. بیخیال کسایی که به گلای تو پارک رحم نمی کنند. بیخیال گربه هایی که دم ندارن! بیخیال مورچه هایی که زیر دست و پا له شدن! بیخیال سگ ماده لاغری که سینه هاش آویزون و لاغره! بیخیال مردی که ته مونده غذاهارو از تو آشغالی برداشت و خورد. بیخیال بچه های کار. بیخیالِ...بیخیال همه اینها بشمُ سرمُ بالا بگیرمُ فقط به آسمون نگاه کنم...آسمون...اما آسمونی هم دیده نمیشه!
+ قواعد زمینُ به هم زدیم
جوری بعد از اسم و فامیل ازم می پرسند شغلت چیه کأنه هدف از خلقتم این بوده که مث یه مررررررد کار کنم و پول در بیارم!
+ والا بقرآن المرأة ریحانه
+ ♥
چه دردیه وقتی داری نون خامه ای می خوری اینم ببینی؟
+ آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار، بحران ندیدن تو را من چه کنم؟