به لحظه عاشق شدن جلال و سیمین خیلی فکر می کنم. اگه جلال یه روز دیگه بلیط گرفته بود، اگه سیمین اون روز تصمیم نمی گرفت برگرده تهران، اگه ساعت بلیطشون با هم فرق داشت، اگه جلال از سیمین دعوت نمی کرد بشینه کنارش، اگه نگاهشون به هم گره نمی خورد، اگه حرف مشترک نداشتن بزنن، اگه مسیر انقد طولانی نبود که فرصت یکی شدن روحشونو بده...اگه همه این اتفاقات دست به دست هم نمی داد چقدر جلال تنهاتر از این می شد...

 

 

 

+ چرا پاک شدن؟ دستم خورد و پاک شدن. صبح از بودنشون چقدر خوشحال و راضی بودم!:'(