۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بی خوابی» ثبت شده است

ساعت یک و بیست و چهار دقیقه

فروردین دوست داشتنی ام، آخرین فروردین سده ی چهاردهم با درد تموم شد؛ درد پیدا کردن خودم. شب تولدم تصمیم گرفتم آرامشم رو وابسته هیچ چیز و هیچ کس نکنم تا همیشه داشته باشمش. خودم رو از همه بندهایی که نمیذاشتن خودم باشم رها کردم. آدم هایی که بودنشون آزار دهنده س، همچنان که نبودنشون، حرف ها و نوشته هایی که بوی صداقت ندارند، شماره هایی که یادآور تلخی دورویی ن. این تاریکی هایی که جلوی نورو گرفتن و نمیذاشتن خودم رو ببینم. 

من باید واقعا متولد می شدم. 

۰ نظر
زی زی

بی خوابی

از کل تابستون فقط یه چیزشو دوست دارم؛ ارکستر شبانه جیرجیرک ها!


 + خوابیدی؟

۰ نظر
زی زی