نفس رو دیدم و بهارُ با تموم وجودم نفس کشیدم. بهار تکه ای از وجودم بود. خودی که در کوچه پس کوچه های دهه شصت مونده و دلم براش تنگ شده...
+ قراره ببرمش سینما. میخوام مث خودم سینمایی بشه!
خوش به حال شکوفه های گیلاس
که شکفتنشان را
با شکوفه وجود من قسمت کردند!
بعله اینجوریاست!
.
.
.
می نویسم که فراموش کنم...
در حال عبور از نیمه دوم دهه سوم عمرم!
آخرین مطلب
-
۹۹/۰۳/۱۸آه از سختی اگر
-
۹۹/۰۲/۱۴ای آنکه بلدی مرده ها را زنده کنی
-
۹۹/۰۱/۳۱ساعت یک و بیست و چهار دقیقه
-
۹۹/۰۱/۱۷می شود با بهار برگردی؟
-
۹۹/۰۱/۱۲سندرم زبان بی قرار
-
۹۹/۰۱/۰۱حول حالنا
-
۹۸/۱۲/۲۰کرونا
-
۹۸/۱۱/۰۳سلام ابراهیم
-
۹۸/۱۰/۲۰سردار دل ها
-
۹۸/۱۰/۱۲برای دخترم
پربیننده ترین مطالب
-
۹۵/۰۵/۱۳زی زی
-
۹۵/۰۹/۱۶عروسیت
-
۹۵/۰۹/۰۹ورشکسته
-
۹۶/۰۶/۱۱جلال زندگی ام
-
۹۵/۰۶/۰۸من پیش از تو
-
۹۶/۰۷/۲۹چرا زنگ نزدم؟
-
۹۸/۰۹/۲۲کنج دلبر
-
۹۵/۰۶/۲۹ستار
-
۹۵/۱۰/۱۸نزدیک تر از من به من
-
۹۵/۰۹/۳۰یلدای من