هرسال با شروع محرم دلم به اضطراب میوفته با کاروانی که انگار هنوز در راهند. ظهر عاشورا دلم آشوب میشه و عصرش...و این تازه اول ماجراست...هی مسیرُ مرور می کنم و هی آرزو می کنم کاش زودتر برسه به صبح ظهور...برسه به دست منتقم

 

+ نومید مشو! که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی